مترسک ها
ایستاده درباد شاخه ی لاغر بیدی کوتاه برتنش جامعه ای انباشته از پنبه وکاه برسرمزرعه افتاده بلند،سایه اش سردو سیاه نه نگاهش راچشم، نه کلاهش راپشم سایه امن،کلاهش اما ،لانه ی پیر کلاغی است که با قال ومقال و قار وقار از ته دل میخواند آنکه می ترسد میترساند.... زندگی جیره مختصری است مثل یک فنجان چای وکنارش عشق است مثله یک حبه ی قند زندگی راباعشق نوش جان باید کرد.
Design By : Night Melody |